خاکریزهای کاغذی

کتابخوانی‌های من...

خاکریزهای کاغذی

کتابخوانی‌های من...

خاکریزهای کاغذی
دیروز توپ بود و تانک و سنگر و خاکریزهای خاکی و...

امروز قلم است و کتاب و نشریه و سایت و خاکریزهای کاغذی و...

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۱۵ ق.ظ

قیدار

رضا امیرخانی، نویسنده نام آشنایی برای کتابخوانان و علاقمندان به رمان و داستان است. اولین نوشته داستانی او، "ارمیا" نام داشت و بعدتر با "از به" و " من او " و " بیوتن " جای خود را بیشتر در بین داستان دوستان باز کرد.

در نمایشگاه کتاب تهران سال 90،‌ انتشارات افق از داستان جدید امیرخانی با نام " قیدار " رونمایی کرد تا خیل علاقمندان به آثار این نویسنده را در غرفه خود به صف کند.

اما رضا امیرخانی را فقط باید با رضا امیرخانی مقایسه و نقد کرد! و این ویژگی نویسندگانی است که برای خود سبک و سیاق خاص نویسندگی دارند. بنابراین قیدار را نیز باید با ارمیا، من او، بیوتن و برخی آثار غیرداستانی امیرخانی نقد کنیم.

قیدار، داستانی است متفاوت با سایر داستان‌های امیرخانی. حکایت جوانمردی است که صاحب گاراژ و ده‌ها کامیون و ماشین‌های به اصطلاح سنگین باربری است و آوازه مردی و رادمردی‌اش در پایتخت به گوش همه رسیده است. به قول خودش: «چپ‌ها او را سرمایه‌دار زالو صفت می‌خوانند و مسلمان‌ها درویش!» اما او هیچ‌کدام از این‌ها نیست. قیدار جوانمرد است. کسی که از گنده نامی به گم‌نامی می‌رسد تا ثابت کند راه را درست رفته است.

اولین ویژگی قیدار، زبان ساده و عوام فهم آن است و تفاوت اصلی‌اش با کارهای قبلی امیرخانی در همین است. رمان‌های من او و بیوتن، مخاطب خاص خود را داشت. شاید همه کس توانایی خوانش و درک داستان را نداشت و به نیمه نرسیده، از ادامه خواندن صرف نظر می‌کرد. اما قیدار این‌گونه نیست. زبانی نسبتاً ساده و داستانی خطی خواننده را به رسیدن به صفحه آخر، سوق می‌دهد. در حالی که در اثری مثل بیوتن، رمزگشایی از برخی حوادث و درک منظور نویسنده و حتی خوانش صحیح متن، برای خواننده مبتدی و ناآشنا با سبک نویسندگی امیرخانی،‌ مشکل آفرین می‌شد.

قیدار را راوی دانای کل روایت می‌کند. اما ویژگی این راوی، شیفته بودن به شخصیت داستان است. در واقع راوی دل‌باخته شخصیت اصلی یعنی قیدار است و جهان داستان از این منظر دیده می‌شود. یعنی همه چیز قیدار خوب است. نکته منفی و سیاهی در او نیست و مخاطب با یک ابرقهرمان مواجه است نه یک شخصیت!

نکته دیگر ارادت قیدار به امام حسین(علیه السلام) و تاثیر این ارادت در زندگی اوست. قیدار ماشین‌های خود را بیمه «جون» کرده است که غلام اباعبدالله(علیه السلام) است. به جز زیر پرچم سیاه هیات امام حسین(علیه السلام) جای دیگری اشک نمی‌ریزد. برای گوسفندان قربانی هیات امام حسین(علیه السلام) هم احترام خاصی قائل است و ... .

قیدار با وجود داشتن ویژگی‌های خوب و لازم برای یک داستان مخاطب پسند، ایراداتی نیز دارد که برخی از آنها اساسی و محل بحث و تامل است.

از نظر ساختاری، انسجام داستانی در قیدار مخدوش است. این عدم انسجام به خصوص در اواخر داستان مشهود می‌شود که چند حادثه به یکدیگر متصل شده‌اند تا داستان تمام شود. به نظرم اگر امیرخانی از اطناب و اطاله کلامش خودداری می‌کرد و داستان را در روال عادی خود به پایان می‌رساند، اثرش متفاوت تر می‌شد.

نکته مهم دیگر – که برخی منتقدان دیگر نیز به آن اشاراتی داشته‌اند – تشابه داستان با فیلمفارسی‌های قبل از انقلاب است! در آن فیلم‌ها، قهرمانی بود که لوطی مسلک بود، بزن بهادر و اهل خلاف بود، دین و ایمان درست و حسابی نداشت، اما دستگیر فرودستان بود و حامی زنان بی‌کس و معمولاً بدکاره و یا مورد تعدی قرارگرفته!

کسی که قیدار امیرخانی را خوانده باشد، با توصیف این ویژگی‌های قهرمان فیلمفارسی، به یاد شخصیت قیدار خواهد افتاد. با این تفاوت که قیدار خلافکار و بزن بهادر نیست و هیاتی اباعبدالله و ارادتمند سیدی روحانی است.

ویژگی دیگری که در بیوتن هم رگه‌هایی از آن دیده می‌شد، نگاه بی‌عیب و حتی گاه تقدس‌گرایانه به زنان بدکاره است. صرف نظر از نگاه کمرنگ امیرخانی به زن در داستان‌هایش که مجال مفصل‌تری می‌طلبد، در داستان قیدار اگرچه شهلا ذاتاً بدکاره نیست، اما همه از ماجرای تعدی شاه‌رخ قرتی به او خبر دارند و قیدار نیز با علم به این موضوع او را به زنی می‌پذیرد و فقط می‌خواهد که این خاطره درز گرفته شود.

نکته مهم دیگر که بی ارتباط با مورد قبل هم نیست، ایجاد تقابل بین مسجد و حسینیه (یا هیات ) است.

تا جایی که قیدار یک هیاتی است، مشکلی ندارد. اما وقتی قیدار در هیاتش، آخوند برای وعظ نمی‌آورد و یا با گذاردن منبر در حسینیه و هیات مخالف است و با این تفکر که منبر مال مسجد است نه مال حسینیه؛ (ص 230) قهرمان امیرخانی، متهم به عرفانی مشکل‌دار می‌شود!

قیدار حتی منبر وقفی حسینیه را سال‌ها در قسمت زنانه بلااستفاده می‌گذارد تا مبادا پای واعظ به هیات باز شود! و این نقطه ضعفی است که اگر با مساله نگاه بی عیب به زنان بدنام در کنار یکدیگر گذارده شوند، جای بحث و تامل در تفکرات نویسنده دارد.

نویسنده‌ای که البته شکی در انقلابی بودن و نگاه روشنش به مسائل سیاسی و اجتماعی نیست و افتخاری برای بچه‌های ارزشی است؛ اما ظهور و بروز این تفکرات در داستان‌هایش جای بررسی دارد.

علت شأن و اعتبار قیدار هم خود جای تامل دارد. چرا همه قیدار را می‌شناسند؟ کدام ویژگی قیدار باعث شهره شدن و خوشنامی او در شهر شده؟

علت این شهرت و خوشنامی قیدار چزی جز مال و دارایی و گاراژ عریض و طویل و خیل ماشین‌ها و کامیون‌های او نیست. با نگاه خوشبینانه هم، سفره‌داری قیدار است که او را خوشنام و شهره کرده که این هم به پول و دارایی او بر می‌گردد. پس قیدار گاراژدار پول‌داری است که اهل بذل و بخشش هم هست.

قیدار بعد از گمنامی نیز با پولش شناخته می‌شود. به جز شستشوی لباس جذامی‌های بندرجاسک و میناب، در سایر موارد اگر ردپایی از او دیده می‌شود، از روی بذل و بخشش مالش است. قربانی کردن 80 گوسفند برای امام خمینی، توزیع تانکرهای نفت و گازوئیل ترانزیتی بین مردم قلهک و یا تهیه کوبیده در خط مقدم جبهه ها همه وابسته به پول قیدار است. جای سوال است که اگر قیدار پول نداشت هم قیدار بود؟!

داستان قیدار هم مانند سایر داستان‌های امیرخانی، پایان مشخصی ندارد و تخیلی و غیرواقعی است. سوای ویژگی خاص پایان داستان، این نکته هم در ذهن مخاطب متبادر می‌شود که اگر قیدار، هم مسلک و هم مرام آقاتختی و طیب است، چرا برخلاف آنها که جان‌شان را به قیمت سرخم نکردن در برابر حکومت ظلم از دست دادند، او از حکومت می گریزد و سرانجامی نامعلوم برای خود رقم می‌زند؟!

نه تنها قیدار، بلکه داستان‌های قبلی امیرخانی نیز مملو از نکات فراوان قابل بحث و نقد است که مجالی وسیع برای مطرح کردن می‌طلبد.

با تمام این اوصاف، قیدار یک داستان خواندنی و دلنشین و گیرا است.

------------------------------------------------------------------------------------

لینک انتشار این مطلب در فارس نیوز

لینک انتشار این مطلب در مشرق نیوز

لینک انتشار این مطلب در خبرگزاری دانشجو

لینک انتشار این مطلب در بوشهرنیوز

۰ نظر ۲۸ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۱۵
احسان عابدی
شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۲۴ ق.ظ

نخل ها و آدم ها

«نخل ها و آدم ها» نام رمانی است از نعمت‌الله سلیمانی که چاپ اول آن در سال 1380 توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس انجام شده است.

نخل ها و آدم ها با ۴۹۳ صفحه، یکی از طولانی‌ترین رمان‌هایی است که درباره دفاع مقدس به نگارش درآمده است. این رمان، داستان حمله رژیم بعث عراق به ایران و ایستادگی جوانمردان آبادانی و خرمشهری دربرابر هجوم یکباره عراقی‌ها است.

سمیر و هانیه دختر عمو-پسرعمویی هستند که از بچگی پا به پای هم بزرگ شده و درصدد ازدواج هستند. سمیر بعد از انقلاب وارد سپاه شده و این بهانه ای است برای مخالفت زارخدر،‌پدر هانیه، با ازدواج آن دو.

اما جنگ که شروع می شود، زندگی نیز غیرعادی شده و مهاجرت خانواده سمیر و عمویش را در پی دارد و در این اثنا زارخدر از مخالفت خود کوتاه آمده و تن به ازدواج سمیر و هانیه می دهد.

سمیر و هانیه به آبادان بر می گردند تا یکی در خط مقدم مقاومت و دیگری در بیمارستان، زندگی جنگی خود را شروع کنند.

سمیر پا به پای دوستانش می جنگد و یکی یکی شاهد شهادت دوستانش می شود تا اینکه در حادثه حمله هوایی عراق، هانیه نیز به شهادت می رسد و سمیر در آرزوی رسیدن به هانیه به نبرد خود ادامه می دهد. پس از آزادسازی خرمشهر، در عملیاتی حساس، سمیر و دوستانش برای تخریب دیده بانی دشمن اعزام می شوند که با شجاعت سمیر، کشتی دیده بانی منفجر شده اما خودش نیز مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفته و در دریا به شهادت می رسد.

نقد و تحلیل
نخل ها و آدم ها داستان دفاع است. داستان مردانگی و غیرت جوانان آبادان و خرمشهر که مردانه در برابر متجاوزان بعثی ایستادند و تا بیرون راندن آنها از خاک شان از پا ننشستند.

این داستان مثل برخی داستان های دیگر، ژست ضدجنگی به خود نگرفته است تا ارزش های دفاع مقدس و رزمندگان دلیر را فراموش کند و این قابلیت اصلی و قابل تحسین این رمان است.

در طول داستان احساس ترحمی به متجاوزان بعثی نشده است. حتی یک جا هم که به اندازه دو سطر از دید سمیر، ترحمی ایجاد می شود، سریع به تنفر تبدیل می شود.

نگاه داستان به شهید و شهادت، نگاهی مقدس و ارزش مدار است. در واقع رزمنده در این داستان، نمی میرد، بلکه شهید می شود و این شهادت سفری است که فقط خوب ها را می برند.(ص 244) این نوع نگاه، مدتی است که در داستان های دفاع مقدس ما رنگ باخته و به بهانه بیان واقعیت ها، چشم بر روی ارزش ها بسته می شود.
ایده و طرح داستان نیز جذاب است. ترکیبی از عشق زمینی سمیر و هانیه و عشق بازی آسمانی رزمندگان اسلام به طور ماهرانه در هم آمیخته شده است.

البته در عین نگاه ارزشی و مثبت نویسنده، آمیختگی هراس و شجاعت رزمندگان باعث باورپذیری داستان می شود. یعنی رزمنده صرفاً یک مجاهد بی باک و همیشه پیروز تصویر نشده است. بلکه ترس ها و دلهره های آنها نیز روایت شده تا آسیب افسانه سازی گریبان گیر داستان نشود.

اما در کنار این ویژگی های خوب، روایت و نثر داستان مورد اشکال است. راوی و زاویه دید داستان، دانای کل بیرونی است که در اثنای داستان، دیالوگ ها از بان شخصیت ها بیان می شود. اما لحن روایت اصلاً یکدست نیست. اگرچه نویسنده قبل از داستان تاکید کرده که قصد روایت تاریخ جنگ را ندارد، اما غالب داستان را گزارش جنگ شکل می دهد نه داستان!

این گزارشی بودن داستان، به وضوح پیداست، به خصوص وقتی عملیات ها روایت می شود و یا صحنه ای از نبرد سنگین شرح داده می شود.

زبان و نثر داستان نیز ساده و تاحدی غیرداستانی شده است. به کار بردن کلمات و عباراتی چون افزود، ‌در آن هنگام که...، عرق خود را زدودند، سپس ادامه داد، استفاده مکرر از فعل نمود، استفاده بیش از حد و بدون توجیه از علامت تعجب(!) و ... باعث شده ادبیات و زبان داستان لطمه شدید بخورد.

اگر این نقیصه نبود و زبان و لحن روایت در داستان، حرفه ای تر و ادبی تر می شد، بدون شک نخل ها و آدم ها رمان ماندگار و فاخری در ادبیات دفاع مقدس نام می گرفت.

هنر دیگر نویسنده، استفاده از لهجه محاوره ای خوزستانی برای شخصیت هاست که شیرینی خاصی به داستان بخشیده است.

اما شرح و توصیف بمباران و صحنه های نبرد، خیلی جان دار و قوی است که حاکی از حضور نویسنده در جنگ و صحنه ها است. درواقع این توصیف ها و این شرح قوی و دقیق، جز از کسی که خود صحنه را به چشم دیده باشد بر نمی آید. (البته جایی خواندم که سمیر و هانیه در داستان، نویسنده و همسرش هستند!)

چند نکته دیگر درباره این داستان:

اول اینکه نوع برخورد رزمندگان بخصوص سمیر با رییس جمهور وقت، بنی صدر، بیش از حد مصنوعی و غیرقابل باور است.

همچنین با وجود اینکه داستان سعی می کند گوشه ای از خیانت های بنی صدر را به تصویر بکشد اما موفقیت چندانی در این زمینه بدست نیاورده است.

دیگر اینکه آزادسازی خرمشهر با لحنی بسیار عادی بیان می شود. انتظار مخاطب این است که شور و حماسه واقعی در این اتفاق سرنوشت ساز جنگ بیشتر و داغ تر باشد.

در طول داستان اشاره ای هرچند کوچک به امام خمینی(ره) و پیام های حماسی ایشان می توانست داستان را جذاب تر کند.

سیگار کشیدن مدام رضا غیر واقعی شده است. رضا همیشه در حال کشیدن سیگار است و تاکید افراطی در روایت این صحنه، مخاطب را دلزده می کند.

رمان نخل ها و آدم ها نوشته نعمت الله سلیمانی است که سال ۹۱ به چاپ سوم رسیده است. مطالعه آن برای نسل جوانی مثل من، نگاه تازه ای به جنگ و دفاع مقدس می بخشد.

-----------------پی نوشت-----------

لینک نشر این مطلب در فارس نیوز

لینک نشر این مطلب در پایگاه خبری تحلیلی شهدای ایران

لینک نشر این مطلب در پایگاه گزارشات

لینک نشر این مطلب در خبرگزاری دانشجو

۰ نظر ۱۲ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۴
احسان عابدی