خاکریزهای کاغذی

کتابخوانی‌های من...

خاکریزهای کاغذی

کتابخوانی‌های من...

خاکریزهای کاغذی
دیروز توپ بود و تانک و سنگر و خاکریزهای خاکی و...

امروز قلم است و کتاب و نشریه و سایت و خاکریزهای کاغذی و...

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۵ ب.ظ

از چنده‌لا تا جنگ

کتاب از چنده لا تا جنگ؛ خاطرات خانم شمسی سبحانی، یکی از زنان شجاع از خطه مازندران است، که با شروع درگیرى‌‏ها در کردستان، عازم سنندج شده و کار امدادرسانى را آغاز مى‏‌کند.

ایشان همچنین از آغاز جنگ ایران و عراق تا اواخر سال 1364 در مناطق جنگى جنوب، به‌‏عنوان نیروى داوطلب سپاه به‏ امدادرسانى مجروحان جنگى مى‌‏پردازد.

راوى در این کتاب به ذکر خاطرات تلخ و شیرین از ایام حضور خود در کردستان و همچنین مناطق جنگى جنوب پرداخته و به عملیات‌هاى ‏فتح‌‏المبین، بیت‌‏المقدس، خیبر، والفجر مقدماتى و والفجر یک اشاره‏ مى‌‏نماید. در کتاب «از چنده‌لا تا جنگ» با روایت‌هایی روبرو می‌شویم که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد.

بارزترین نکته کتاب این است که خانم سبحانی جنگ‌زده نیست و شهر و سکونت‌گاهش زیانی از جنگ ندیده، اما از کیلومترها دورتر، زندگی خود را رها می‌کند و برای کمک به جنگ‌زدگان و رزمندگان اسلام، پا به مناطق جنگی می‌گذارد تا دین خود را به جبهه‌های حق ادا کند.

خانم شمسی سبحانی به عنوان پرستار به جبهه رفته است و همین امر موجب شده تا نکاتی را روایت کند که در بهداری‌ها و بیمارستان‌ها اتفاق افتاده است.

«از چنده‌لا تا جنگ» نمونه خوبی از یک روایت زنانه از دفاع مقدس است و مطالعه این کتاب می‌تواند ما را با خدمات و ایثارگری‌های بانوان مسلمان میهن‌مان در طول دفاع مقدس آشنا کند.

به نظرم کتاب خواندنی و دلنشینی آمد. چیزی در مایه‌های خاطرات مرضیه حدیدچی دباغ؛ اما نه به قوت آن. وجود چنین زنان دلاور و غیرتمندی در جامعه باعث افتخار این نظام است. نمی‌دانم چرا کارگردانان و فیلمسازان ایرانی، به جای این همه فیلم بی سر و ته و غیرمفید، داستان زندگی زنانی چون شمسی سبحانی و مرضیه حدیدچی را به تصویر نمی‌کشند تا الگوی زنان ما باشند؟!

 

کتاب از چنده لا تا جنگ خاطرات خانم شمسی سبحانی است که خانم گلستان جعفریان آن را تدوین و انتشارات سوره مهر آن را در 192 صفحه منتشر کرده است. 

---------------------------------------------------

* لینک انتشار این مطلب در فارس نیوز

* لینک انتشار این مطلب در کتابستان

* لینک اصل مطلب در خاکریزهای کاغذی بلاگفا

* لینک انتشار این مطلب در سایت خط امید

۰ نظر ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۰۵
احسان عابدی
دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ق.ظ

ژرفای دانش: پژوهشی در زندگانی و سیره امام باقر (ع)

به تازگی کتاب «ژرفای دانش» با موضوع زندگانی و سیره امام باقر(ع) توسط ابوالفضل هادی منش تالیف و منتشر شده است.

کتاب ژرفای دانش، مروری است بر بعضی از حوادث دوران حیات امام محمد باقر(ع) و بیان ابعادی از شخصیت اخلاقی، معنوی و علمی این امام همام.

 در ابتدای کتاب به بررسی ویژگی‌های ظاهری آن امام و نص بر امامت ایشان و نیز خاستگاه تربیتی ایشان در دوران کودکی پرداخته شده است.

همچنین گوشه‌هایی از ویژگی‌های اخلاقی و فردی ایشان در برخورد با اقشار مختلف مردم منعکس گردیده است.

سیره خانوادگی امام محمد باقر و رفتار ایشان با همسر و فرزندان و صمیمت وی با دوستان و خویشاوندان و نیز حضور شکوهمندانه ایشان در اجتماعات مختلف از دیگر مطالب کتاب ژرفای دانش است.

در بخش دیگری از کتاب به بررسی مقام والای علمی امام محمد باقر اشاره شده و تلاش‌های فرهنگی ایشان در هدایت مردم و زدودن انواع خرافات و اجتهاد غلط در آن زمان، مقابله با مکاتب انحرافی و فرقه‌های مختلف و ترویج آموزه‌های دینی را منعکس نموده و موضع‌گیری سیاسی ایشان در قبال حکومت‌های عصر خویش را به تصویر کشیده است.

کتاب ژرفای دانش توسط ابوالفضل هادی منش تالیف و انتشارات بهار دل ها آن را در 160 صفحه و به قیمت 6000 تومان منتشر کرده است.

۳ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۷
احسان عابدی

کتابداران به عنوان کسانی که سر و کارشان با کتاب و کتابخانه است، احتمالاً با این گزاره و چالش مواجه شده‌اند که «در دنیای مدرن و دیجیتال و با پیشرفت‌های سریع فناوری، مطالعه کتاب و کاغذ به تدریج کنار گذاشته می‌شود و مردم اگر بخواهند کتاب بخوانند، از طریق تبلت و گوشی‌های هوشمند و کتابخانه‌های دیجیتالی که چندین هزار کتاب برای خواندن در اختیار شما قرار می‌دهند، به مطالعه می‌پردازند.»

یعنی مدعای برخی از جامعه این است که کتابخانه‌های فیزیکی، دیگر ارزش سرمایه‌گذاری و هزینه و نیرو و... را ندارد.

یا در گروه‎هایی در شبکه‌های اجتماعی که با موضوع کتاب تشکیل شده است، دیده‌ایم که وقتی کتابی را معرفی می‌کنیم، برخی از اعضای گروه، طلب فایل الکترونیکی آن را دارند.

موضوع بر سر چیست؟ بر سر رفتار مطالعه مردم در عصر دیجیتال است.

واقعاً مردم در دنیای جدید و دیجیتال چگونه مطالعه می‌کنند؟! فناوری‌های دیجیتال چه تحولی در روش و سطح مطالعه مردم دارد؟!

اینها پرسش‌هایی است کتاب «مطالعه در عصر دیجیتال» می‌خواهد با نگاه علمی به آنها پاسخ بدهد.

کتاب مطالعه در عصر دیجیتال، مجموعه‌ای از گردآوری، ترجمه و تالیف است که عمده کار آن را فاطمه نادری انجام داده که زمان تالیف کتاب، دانشجوی کارشناسی ارشد علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه اصفهان بوده‌است. ظاهراً کار تحقیق زیرنظر و با مدیریت استاد احمد شعبانی، از اساتید کتابداری دانشگاه اصفهان و محمدرضا عابدی، دانشیار شته مشاوره این دانشگاه انجام شده است.

کتاب در 8 فصل نوشته شده است.

فصل اول به تعریف مطالعه و انگیزه‌های مطالعه پرداخته است.

فصل دوم اهداف مطالعه بررسی شده است.

سومین فصل کتاب «گونه شناسی خواندن» نام دارد و دیدگاه‌ بالدریج و اوهارا درمورد انواع خواندن تشریح شده و سطوح خواندن و فعالیت‌هایی که خواندن را پشتیبانی می‌کند هم در این فصل بررسی شده است.

از فصل چهارم که «تاثیر تکامل مدارک بر خواندن» هست، تقریبا موضوع اصلی کتاب آغاز می‌شود.

منابع الکترونیکی و خواندن عنوان فصل پنجم کتاب است که خیلی کوتاه و مختصر است.

در فصل ششم، مروری کوتاه بر چند پژوهش درباره مطالعه منابع الکترونیکی صورت گرفته است.

فصل هفتم به بررسی نظریه‌های یکی از صاحب نظران حوزه مطالعه به نام «لیو» می‌پردازد.

و فصل هشتم هم نتیجه گیری و جمع بندی کتاب است.

شاکله کلی کتاب این‌گونه است، اما درباره محتوای کتاب!

این کتاب از معدود کتاب‌هایی است که به مبحث مطالعه در دنیای دیجیتال می‌پردازد و از این بابت کتاب خوب و مفیدی است.

آنچه که از این کتاب به نظر بنده در حوزه کاری ما در کتابخانه‌های عمومی و حتی در کتابفروشی‌ها مفید و مناسب است، اطلاعات و نتایج جالبی است که در آن ارائه شده است.

به عنوان مثال تفاوت مطالعه و خواندن، 13 هدفی که اوهارا برای مطالعه مشخص کرده، روش‌شناسی خواندن، فعالیت‌های پشتیبان خواندن و به خصوص سطوح خواندن که مطرح شده، به نظر برای حوزه کاری ما مفید فایده است.

آنچه که به صورت چکیده و خلاصه می‌توان از محتوای کتاب مطرح کرد، این است که رفتار مردم نسبت به مطالعه در دروه ابزارهای نوین دیجیتالی تفاوت کرده است. این تفاوت یک ویزگی دارد. اینکه مطالعه از روی ابزارها و قایل‌های دیجیتالی اگرچه برای مردم آسان و با قابلیت‌های مختلفی همراه است، اما متاسفانه تمرکز، دقت و عمق مطالعه را از آنها می‌گیرد.

مثلاً در فصل منابع الکترونیکی و خواندن، صفحه 62 می‌خوانیم: «دکتر کوناوی در انجمن کتابداران آمریکا گفت: استفاده‌کنندگان، کتاب‌های الکترونیکی را از ابتدا تا انتها نمی‌خوانند، بلکه فقط برای مطالعه مختصر به آنها رجوع می‌کنند.» و در همان صفحه نوشته است: «مان» می‌گوید: بهترین وسیله‌ای که انسان برای انتقال اطلاعات و دانش اندیشیده، کتاب است...مطالب بر صفحه نمایشگر به همان دقت مطالب چاپی مطالعه نمی‌شود بنابراین دیجیتالی کردن متون طولانی کتاب، جذب محتوای علمی ان را مشکل می‌کند.»

 

از نگاه انتقادی، این کتاب چند ایراد دارد:

- اول اینکه مولف می‌توانست به تحلیل بیشتری نسبت به داده‌ها و نتایج پزوهش های ترجمه شده بپردازد که این کار را نکرده است.

- دوم اینکه مباحث کتاب اگرچه به خوبی دسته بندی و فصل بندی شده، اما جامعیت ندارد. یعنی مولف نتوانسته یک روال مشخص و تحلیلی مبتنی بر ارائه یک نگاه جامع درباره موضوع کتاب، پیاده کند. مثلا برخی موارد چند بار در فصل‌های مختلف تکرار شده است.

- عنوان کتاب که روی جلد نقش بسته، «مطالعه در عصر دیجیتال» است و در فصل ابتدایی کتاب، بر تفاوت «مطالعه» و «خواندن» و تعاریف متفاوت این دو تاکید شده است. در متن کتاب نیز برای مطالعه، کلمه انگلیسی «study» و برای واژه خواندن، معادل انگلیسی «reading» به کار رفته است، اما در ترجمه عنوان کتاب در پشت جلد، به جای کلمه «study» باز «reading» استفاده شده است.

 

در مجموع کتاب «مطالعه در عصر دیجیتال» -که حجم زیادی هم ندارد- می‌تواند برای کتابداران، کتابفروش‌ها، کتابخوانان و حتی کتاب‌نخوانان مفید باشد.

یک قاچ از کتاب:

 لیو: «به نظر نمی‌رسد که رایانه در آینده جایگزین کتاب چاپی به عنوان ابزار خواندن شود، آنگونه که جایگزین ماشین تایپ به عنوان ابزار نوشتن شد.» (صفحه 100)

 

۲ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۱۶
احسان عابدی
دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۳۱ ق.ظ

کتاب پروانه ای روی شانه

طرح جلد خوشکل‌اش چند ماهی بود در قفسه کتابخانه کتابخانه امام علی و رئیس فرهمند، تحریکم می‌کرد برش دارم و بخوانمش. این اتفاق خوب رخ نداد تا در یکی از نشست‌های صمیمی و کتابخوانی گروهی که «لذت کتاب» نامش نهاده‌ایم، قرار بر مطالعه این داستان گذاشته شد. بگذریم...

 

خلاصه داستان:
«پروانه‌ای روی شانه» داستان دو خانواده است که هر کدام جوانی کم‌شنوا دارند و هر یک از اعضای این خانواده با مشکلات خاص خود دست ‌به گریبانند. سیاوش، جوان کم‌شنوا و دانشجوی نقاشی به همراه نرگس، دختر دانشجوی کم‌شنوا در موسسه‌ای مرتبط با کم‌شنوایان به صورت افتخاری کار می‌کنند. سیاوش به نرگس علاقه‌مند است و سعی در شناخت بیشتر او دارد، اما نرگس از این موضوع آگاه نیست. منیر و منصوره، دو مادر داستان، درگیر در مشکلاتی هستند که خود را مقصر آن می‌دانند. مسعود، پدر نرگس هم گرفتاری‌های درونی و شخصی دارد و خود و خانمش را مسبب این مشکلات می‌داند و...

داستان جالبی بود. آرام و آرام و آرام. پی‌رنگی روان‌شناسانه دارد با مایه‌هایی از فلسفه «بودن» و زندگی در جامعه‌ای که با «من»، «او»، «ما» و «آنها» ساخته شده و تنهایی در آن معنا ندارد. اگر هم کسی احساس تنهایی کرد، خودش خودش را تنها کرده‌است. چون جامعه از «تن‌ها»یی تشکیل شده که لاجرم حضور، تاثیر و دخالت یکدیگر را در زندگی خود احساس می‌کنند.

داستان ناصح را می‌توان داستان «تنهایی آدم‌ها» نامید. این مساله چندبار در کتاب مستقیم و غیرمستقیم مطرح می‌شود و دلیل آن نیز یک چرخه بیمار و خطرناک است: «خودمقصر پنداری» در مشکلات، که به  «از خود بیگانگی» می‌انجامد و از خود بیگانگی نیز نتیجه‌ای جز «تنهایی» ندارد.

پروانه ای روی شانه پنج شخصیت دارد. این پنج نفر راوی داستان هستند و هرکدام شرح حال خود را برای خواننده «درد دل» می‌کنند.

 

«منیر» خود را «مقصر» ناشنوا شدن بچه‌هایش می‌داند و بر تصمیم‌هایی که در «گذشته» گرفته، حسرت می‌خورد.

«مسعود»، شوهر منیر است. او هم زندگی خود را تباه شده می‌داند و «مقصر» اصلی مشکلات‌ش را خودش و تصمیم‌ها و رفتارهای «گذشته»‌اش می‌داند. تفاوت مسعود با بقیه این است که او خود را در ارتباط با خانواده و همکاران و... ناتوان می‌داند و به شدت خودکم بین است.

«منصوره» هم جوانی کم‌شنوا دارد و در جوانی با وجود مخالفت خانواده‌اش، با یک جوان خوشگذران اردواج کرده و شوهرش بعد از مدتی او را رها کرده و رفته است. او هم خود را در وضعیت کنونی زندگی‌اش «مقصر» تام و تمام می‌داند و بر کرده‌هایش در «گذشته» افسوس و حسرت می‌خورد.

«سیاوش»، پسر منصوره، جوانی کم‌شنوا است که دانشجوی هنر است و اهل کتاب و مطالعه و هنر و... . سیاوش کم‌شنوایی خود را عامل تنهایی و دوری خود از جامعه می‌پندارد و البته مادرش را هم در وضعیت زندگی‌اش دخیل و مقصر می‌داند.

«نرگس» دختر مسعود و منیر هم دختر جوان کم‌شنوایی است که به شدت در ارتباط با هم‌کلاسی‌هایش مشکل دارد و کم‌شنوایی خود را عامل دوری سایرین از خود و خود از سایرین می‌داند.

 

دو کلیدواژه «مقصر» و «گذشته» در روایت شخصیت‌ها مشهود است و علت العلل «تنهایی» آنها هم غرق بودن در «گذشته» و خودمقصر پنداری مفرط در زندگی است. آنها گامن می‌کنند که در حال تاوان دادن به گذشته و تصمیم‌های غلط خود هستند. اما فکر کردن به گذشته و حسرت خوردن چه دردی از ما دوا می‌کند؟ آدمی تا کی می‌تواند در پیله اشتباهات گذشته خود گرفتار بماند و خودخوری کند؟!

البته هنر ناصح این است که داستان را با همین تلخی تمام نمی‌کند. شخصیت‌های داستان وقتی به روال عادی زندگی بر می‌گردند و جریان تازه‌ای در خود احساس می‌کنند که به فکر حل کردن مشکل اصلی خود، یعنی رهایی از افکار منفی و خروج از پیله تنهایی می‌افتند.

فراموشی گذشته‌ی پر اشتباه اولین گام بهبود افکار و درونیات مسعود، منیر و منصوره می‌شود و ابراز علاقه سیاوش به نرگس و رسمی کردن این عشق و محبت، روح تازه‌ای در هر دو خانواده می‌دمد.

 

تعدد راوی در داستان، کار ویژه بهنام ناصح در پروانه ای روی شانه است و آنها که دستی در نویسندگی دارند، به سختی این کار واقف‌اند. اما ناصح توانسته با نثر شیرین و ایجاد کشش در داستان، از عهده پرداخت این مساله به خوبی برآید.

اما انتقادی که در این کار می‌توان بر او وارد کرد، یک‌سان شدن تقریبی لحن راوی‌هاست. به سختی می‌توان تفاوت لحن زن‌ها و مردهای داستان را تشخیص داد و این ایراد کمی نیست. خواننده باید احساس کند که این متن را از زبان یک زن می‌شنود یا یک مرد است که در حال روایت است.

انتخاب سوژه کم‌شنوایان نیز قابل تحسین است. به ندرت داستان و رمانی در این باره پیدا می‌شود که به این صراحت و ظرافت اوضاع و احوال زندگی و مشکلات کم‌شنوایان را تصویر کرده باشد. البته در یک مصاحبه از بهنام ناصح خواندم که قریب به دوسال درباره رمانش تحقیق و تفکر کرده است.

یک قاچ از کتاب، درباره کتاب؛

«هر کتابی که می‌خوانیم چیزی به ما می‌دهد و چیزی از ما می‌گیرد؛ ما کتاب را فرسوده می‌کنیم و او ما را. ما بر اوراقش دست می‌کشیم، جلدش را کثیف می‌کنیم و سطر سطرش را می‌بلعیم و او بر روح ما تلنگری می‌زند و گاه خراشی ایجاد می‌کند و از همه مهم تر ما را از مطالعه کتابی دیگر که فکر می‌کنیم شاید از این کتاب دلپذیرتر باشد محروم می‌کند و ما مدام از حسرت آنها با اشک و تردید به آنچه در دست داریم نگاه می‌کنیم...»

پروانه‌ای روی شانه؛ صفحه 105

پ.ن:

نشر آموت با مدیر دوست داشتنی‌اش، یوسف علیخانی، چند سالی است از حیطه رمان‌های آبگوشتی عامه پسند خارج شده و با رمان‌های عاشقانه و دلنشینی خود را در میان ناشران داستانی متمایز کرده است. از یوسف علیخانی در نمایشگاه کتاب امسال به این خاطر شدیداً تشکر کردم.

* عکس از وبلاگ امروز لی لی چی می خونه؟

** لینک انتشار این مطلب در سایت انتشارات آموت

۵ نظر ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۳۱
احسان عابدی