نگاهی به کتاب طریق بسمل شدن: ادای دین به سبک دولت آبادی
آفتاب یزد- احسان عابدی- انتشار اثر صاحب قلمانی چون محمود دولتآبادی همواره برای اهل کتاب کشش و تعلیق دارد. عدهای هستند که میخواهند زودتر از بقیه کتاب را بخوانند و بدانند این بار قلم نویسنده بزرگ روی چه سوژهای چرخیده و چه دنیای جدیدی برای خوانندگانش خلق کرده است.
جماعتی در انتظار انتشار «کلنل» دولتآبادی نشستهاند با تصور چند ساله خودشان از آن اثر که مثلاً باید خروش هنری دولتآبادیِ روشنفکر علیه روایت رسمی از انقلاب اسلامی باشد و چه و چه! اما ناگهان با انتشار داستانی به نام «طریق بسمل شدن» مواجه میشوند که سوژهاش در خاکریزهای جبهه جنگ خوابیده و متفاوت از سایر آثار نویسنده بزرگ، قرار است ادای دینی به شهدا و دفاع مقدس باشد!
«طریق بسمل شدن» که منتشر شد، تا چند روز صرفاً خبر انتشارش در رسانهها دیده میشد، تا اینکه خبرنگاران خبرگزاری اصولگرای مهر گفتگویی با محمود دولتآبادی منتشر کردند که پرسشهای جالب و پاسخهای جالبتری در خود داشت و توجهات را به کتاب تازه او بیشتر جلب کرد.
دولتآبادی در این گفتگو میگوید من روشنفکر نیستم و دلم همیشه در وطن بوده و از همان زمان جنگ میخواستهام برای شهدا کاری انجام دهم و داستانم ادای دین به جوانان شهید و خانوادههای آنهاست و...(نقل به مضمون) که جماعت منورالفکر را برای چند روزی در بهت و خماری فرو میبرد.
در آن گفتگوی صریح که بهانهاش انتشار طریق بسمل شدن است، دولتآبادی از انگیزه و نوع نگاهش در کتاب جدید خویش صحبت میکند که خوانش آن را به اهالی کتاب و ادبیات توصیه میکنم.

و اما طریق بسمل شدن!
ماجرای داستان جدید دولت آبادی جنگ ایران و عراق است و موقعیتی که در آن دو گروه رزمنده ایرانی و عراقی بالای تپهای محاصره شدهاند و در پی رسیدن به تانکر آبی در پایین تپه هستند تا زنده بمانند.
داستان چند راوی دارد. دانای کل، کاتب عراقی، ستوان ایرانی و... . تعدد روایتها و تغییر کردن پی در پی موقعیتها، خواننده غیرحرفهای را گیج و سرگردان میکند و اگر بخشی از خوانندگان طریق بسمل شدن را همان اوایل داستان کنار گذاشتند و از خیر خواندن آن گذشتند، ملامتی نباید متوجهشان کرد. چرا که علاوه بر تغییر مداوم موقعیتها و زاویه دید، نوع نگاه اسطورهای دولتآبادی به یک موقعیت رئال میتواند ذهن مخاطب را سردرگم کند.
اما دولتآبادی چگونه به جنگی که ما از آن «دفاع مقدس» یاد میکنیم، نگاه میکند؟
نمیتوان انکار کرد که نگاه اصلی او در این داستان، نگاهی «ضد جنگ» است. او قداستی برای جنگ هشت ساله قائل نیست، اما از طرفی بار منفی داستان را متوجه عراقیها کرده است. اگر میگوید این داستان «ادای دین به شهدا و خانواده شهداست» به دلیل است که با نگاهی اساطیری و اشراقگونه به رزمندگان ایرانی مینگرد. سربازان ایرانی مظلوم هستند. به گفته ستوان، میتوانند کبوتر شوند. حتی آنهایی که شهید میشوند، نمیمیرند، بلکه تبدیل به کبوترانی میشوند که باز هم جبهه را ترک نمیکنند. این کبوتر شدن حامل معانی و برداشتهای گوناگونی از منظر اسطوره و عرفان است که میتواند نماد صلح باشد یا پرواز و وصال و... .
نماد اسطورهای دیگر در داستان، ماده شیری است که میگردد و تشنگان را یافته و به آنها شیر مینوشاند و ستوان ایرانی، سرباز خسته و در حال مرگش را به آمدن او وعده میدهد. این ماده شیر که حتی دوست و دشمن برایش موضوعیت ندارد و همه را سیراب میکند، خود حامل معانی مختلفی میتواند باشد.
دولتآبادی تعمداً شخصیتهایش را به درستی پردازش نکرده و همه را در حد تیپ نگه میدارد. اما به نظر میرسد شخصیت خودش را در داستان خلق کرده و آن، نویسنده عراقی است که به اجبار سرگرد عراقی باید داستانی جعل شده از قتل یکی از اسرای ایرانی بنویسد. این نویسنده یا به قول دولتآبادی «کاتب»، هویت و نژادی چندگانه دارد که اگرچه با زبان عراقی صحبت میکند، اما نژادش را به ایران میرساند و همین موضوع حساسیت سرگرد عراقی را بر میانگیزد. 
کاتب که در حال نگارش داستان دو گروه رزمنده گرفتار شده است، در پی یافتن راهی برای صلح است و نجات دو گروه از انسانهایی که به هر دلیلی با اسلحه و فشنگ رو در روی هم قرار گرفتهاند. اما حضور سرگرد عراقی و گفتار و رفتارش مانع از این اتفاق میشود. او نمیخواهد زیر بار نوشتن واقعهای رود که خلاف حقیقت است و قرائت خبیثانه سرگرد ارتش است از یک حادثه، اما به قول سرگرد: «حقیقت واقعه آن چیزی است که از دفتر بازداشتگاه به خبرنگاران، نویسندگان، صلیب سرخ یا هر فضول دیگری گفته میشود! و شما هم دوست من گوش بدهید به حقیقتی که من میگویم.» اینجا دولتآبادی رندی کرده و نقش و جایگاه نویسندگان و در نگاه عام هنرمندان را در کشاکش جنگ بین دولتها نشان میدهد که همان تبعیت از حقیقت و مقاومت در برابر روایت سردمداران جنگ از وقایع است. کاری که میتوان گفت خود دولتآبادی در «طریق بسمل شدن» کرده است و با عینک خودش به جنگ و رزمندگان ایرانی نگاه کرده است.
اما نکتهای که باید درباره نگاه او به جنگ هشت ساله و تجاوز عراق به خاک ایران گفت این است که دولتآبادی آن را در بستر تاریخی مینگرد که در ادامه جنگهای سابقهدار بین ایرانیها و عراقیها وقوع یافته است. در طول داستان بارها سخن از تاریخ در میان است و حمله اعراب به ایران و خونخواهی ایرانیان از حاکمان اعراب از قادسیه گرفته تا قیام ابومسلم و برمکیان و ... و علیرغم اینکه دولتآبادی در گفتگویش با خبرگزاری مهر داستان خود را مبری از نگاه ناسیونالیستی میداند، در اصل پای ملیت و تقابل دو ملیت در داستانش در میان است.
بدیهی است که در منشاء تجاوز بعثیها به ایران، ملیت مطرح نبود و پشت پردههای رو شده از اهداف و انگیزههای جنگ صدام علیه ایران چیزی غیر از این مساله سادهاندیشانه را نشان میدهد. آن جنگ از سوی هر کدام از همسایگان ما میتوانست رخ دهد و در هر صورت غیرت جوانان ما منجر به دفاعی مقدس از انقلاب، ناموس و وطنشان میشد. ضمن اینکه بعد از گذشت سالها حالا دیگر کمتر کسی است که نداند صدام و حزب بعث عراق در آن جنگ نماینده یک جبهه وسیع و چند ملیتی علیه انقلاب اسلامی بود و دست خیلی از دولتها در ریختن خون جوانان ایرانی شریک است.
با تمام این مسائل «طریق بسمل شدن» اثر متفاوتی از دولتآبادی است. برداشت شخصی متاثر از جهانبینی او نسبت به دفاع مقدس است که حتی تکلیف مخاطب را هم نسبت به جنگ روشن نمیکند. اما همین که خودش میگوید: «در این شرایط سنی، با خودم فکر کردم که اگر الان انجام نشود، شاید دیگر بقایی در کار نباشد» نشان از حسن نیت او در نگارش داستانی برای جنگ دارد.
*منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد، دوشنبه 22 مهر 97، صفحه 7 : ادای دین به سبک دولت آبادی


سرهنگ شهبازی، افسر ژاندارم سالهای آخر حکومت پهلوی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عهدهدار فرماندهی پاسگاه مرزی در هویزه میشود. با شروع جنگ تحمیلی ایشان و گروهان تحت امرش در وضعیتی کاملاً نا برابر به دفاع در مقابل تهاجم دشمن بعثی اقدام میکنند. بعد از حدود دو ماه نبرد و مقاومت حماسه انگیز در حالی که زخمی شده، به اسارت دشمن در میآید که این اسارت ده سال طول میکشد.
این کتاب بخشهای مختلفی از جمله روزی جنگی بود، این پاییز قرمز است، بحران بالا میگیرد، روزهای پیروزی فرا میرسد، اروند مهار میشود و درجه درد بالاست دارد. البته تصاویر جالب و دیده نشده و همچنین نوشتههایی از ۸ سال جنگ تحمیلی که با ظرافت و سلیقه انتخاب و درج شده است، به جذابیت و تاثیر عمیق کتاب کمک شایانی میکند.
راوى در این کتاب به ذکر خاطرات تلخ و شیرین از ایام حضور خود در کردستان و همچنین مناطق جنگى جنوب پرداخته و به عملیاتهاى فتحالمبین، بیتالمقدس، خیبر، والفجر مقدماتى و والفجر یک اشاره مىنماید. در کتاب «از چندهلا تا جنگ» با روایتهایی روبرو میشویم که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد.
نخل ها و آدم ها با ۴۹۳ صفحه، یکی از طولانیترین رمانهایی است که درباره دفاع مقدس به نگارش درآمده است. این رمان، داستان حمله رژیم بعث عراق به ایران و ایستادگی جوانمردان آبادانی و خرمشهری دربرابر هجوم یکباره عراقیها است.
خلاصه داستان: ریشه در اعماق حکایت جوان بلوچی است به نام شفی محمد یا شاپوک که در بمپور سیستان و بلوچستان زندگی می کند. پدرش فیض محمد، انسان زحمت کشی است که دو فرزند دارد. شفی و دختری به نام عایشه که افلیج است و پا ندارد. مادر خانواده نیز زنی فرتوت و نحیفی است که قسمت زندگی شان را سختی و بدبیاری میداند.