شب های بی مهتاب
«شب های بی مهتاب» خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی سرهنگ شهابالدین شهبازی است که کار مصاحبه و تدوین آن توسط پژوهشگر و نویسنده فعال عرصه تاریخ انقلاب، آقای محسن کاظمی انجام شده و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.
این کتاب در ده فصل به بیان خاطراتی از شهابالدین شهبازی از سالهای آغازین انقلاب، شروع جنگ، سالهای جنگ و دوره اسارت وی میپردازد.
سرهنگ شهبازی، افسر ژاندارم سالهای آخر حکومت پهلوی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عهدهدار فرماندهی پاسگاه مرزی در هویزه میشود. با شروع جنگ تحمیلی ایشان و گروهان تحت امرش در وضعیتی کاملاً نا برابر به دفاع در مقابل تهاجم دشمن بعثی اقدام میکنند. بعد از حدود دو ماه نبرد و مقاومت حماسه انگیز در حالی که زخمی شده، به اسارت دشمن در میآید که این اسارت ده سال طول میکشد.
فصل اول کتاب شبهای بی مهتاب، خاطرات دوران کودکی و حضور در ژاندارمری و مبارزات پیش از انقلاب راوی است.
در فصل دوم ناآرامیهای قبل از جنگ در نوار مرزی و آغاز جنگ و نیز نحوه اسارت سرهنگ شهبازی مطرح میشود.
از فصل سوم کتاب، که «به رنگ زرد» نام دارد، خاطرات دوران اسارت ایشان شروع میشود. از این فصل به بعد در واقع خواننده با فضای کلی و بعضاً مصداقی دوران اسارت رزمندگان اسلام آشنا میشود.
مباحثی درباره نحوه برگزاری عزارداری عاشورا، شخصیت روحانی بزرگوار حاج آقای ابوترابی، مقابله اسرا با پخش فیلم موهن حضرت امام، توصیفاتی از اردوگاه شماره ۵ تکریت، روال روزمره یک روز در اردوگاه، گروهبندیهایی که بعثیها بین رزمندگان ایجا میکردند، جنگ رسانهای بعثیها و... در فصلهای 3 تا 10 مطرح میشود که برای مخاطب بخصوص نسل جوان جالب و قابل تامل است.
در فصل دهم و پایانی با عنوان «پایان شب سیه» اتفاقات پیرامون پذیرش قطعنامه ۵۹۸، رحلت حضرت امام و دوران پایانی اسارت مطرح شده است.
۵ تصویر از مکاتبات و ۴ عکس از دوران اسارت این آزاده زینت بخش صفحات پایانی این کتاب است.
وجه بارز خاطرات شهبازی
وجه بارز خاطرات شهبازی در این کتاب، در جریان شناسی سیاسی- ایدئولوژیک دوران اسارت است که مرزبندیها و دستهبندیهای بخشی از اسراء را به دست میدهد. شاید این ویژگی را به ندرت در سایر کتابهایی ببینیم که موضوع آنها خاطرات آزادگان و وضعیت اسارت رزمندگان در عراق باشد.
ویژگی بارز دیگر این کتاب این است که برخلاف رویه ثابت کتابهای خاطرات آزادگان، صرفاً به بیان شکنجهها و اذیت و آزارهای بعثیها نپرداخته و حتی این مباحث قسمت کمی از این خاطرات را در بر میگیرد. شهبازی بیشتر بر مسائل سیاسی-معنوی، نفوذهای بعثیها و ... تاکید دارد تا ترسیم صحنه های دهشتناک شکنجه عراقیها.
این نوع نگاه از آن جهت ارزشمند است که تاکنون اطلاعاتی که نسل من، یعنی جوانان جنگ ندیده، از وضعیت اسارت رزمندگان در عراق دارد، به برخی ابزارها و شیوههای ناجوانمردانه شکنجه بعثیها بوده و کمتر درباره جریانات و اتفاقات فرهنگی و سیاسی و معنوی اسارت شنیده و خواندهایم.
اگر سایر آزادگان عزیز نیز در کنار بیان خاطرات و خطرات شکنجهمحور خود در زمان اسارت، نگاهی هم به این مسائل داشته باشند، هنر خود را کامل کردهاند.
یک قاچ از کتاب:
«در آن لحظه غرور خود را خرد شده میدیدم. باور کردنی نبود، من، شهبازی گرفتار دشمن شده باشم. آن لحظه تلخترین و ناراحت کننده ترین لحظه عمرم بود، بیست و پنج آبان ماه هوا گرگ و میش بود، صدای جر و بحث عراقیها مرا از شوک در میآورد، آنها با هم اختلاف پیدا کرده بودند که ما را با خود ببرند یا بکُشند و خلاص شوند. بالاخره تصمیم خود را گرفتند و ما را به داخل نفربر انداختند و به دب حردان بردند، دب حردانی که به اشغال عراقیها درآمده بود، آن منطقه مرکز فرماندهیشان بود. در دب حردان ساعت مچیام را گرفتند. دستها و چشمهایم را بستند و همراه آن سرباز داخل یک سنگر انداختند و...»
* یکی از نوسندگان کارکشته خاطرات جنگ و دفاع مقدس گفته بود هر نویسنده و تدوینگر خاطرات دفاع مقدس باید این کتاب را خوانده باشد تا موفق باشد!

این کتاب بخشهای مختلفی از جمله روزی جنگی بود، این پاییز قرمز است، بحران بالا میگیرد، روزهای پیروزی فرا میرسد، اروند مهار میشود و درجه درد بالاست دارد. البته تصاویر جالب و دیده نشده و همچنین نوشتههایی از ۸ سال جنگ تحمیلی که با ظرافت و سلیقه انتخاب و درج شده است، به جذابیت و تاثیر عمیق کتاب کمک شایانی میکند.
راوى در این کتاب به ذکر خاطرات تلخ و شیرین از ایام حضور خود در کردستان و همچنین مناطق جنگى جنوب پرداخته و به عملیاتهاى فتحالمبین، بیتالمقدس، خیبر، والفجر مقدماتى و والفجر یک اشاره مىنماید. در کتاب «از چندهلا تا جنگ» با روایتهایی روبرو میشویم که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد.
نخل ها و آدم ها با ۴۹۳ صفحه، یکی از طولانیترین رمانهایی است که درباره دفاع مقدس به نگارش درآمده است. این رمان، داستان حمله رژیم بعث عراق به ایران و ایستادگی جوانمردان آبادانی و خرمشهری دربرابر هجوم یکباره عراقیها است.
خلاصه داستان: ریشه در اعماق حکایت جوان بلوچی است به نام شفی محمد یا شاپوک که در بمپور سیستان و بلوچستان زندگی می کند. پدرش فیض محمد، انسان زحمت کشی است که دو فرزند دارد. شفی و دختری به نام عایشه که افلیج است و پا ندارد. مادر خانواده نیز زنی فرتوت و نحیفی است که قسمت زندگی شان را سختی و بدبیاری میداند.