اروند؛ مقدمه ای برای ادای دین سینما به شهدای غواص
یادداشتی برای فیلم اروند
دفاع مقدس ما با وجود گنجینهای از سوژهها و داستانها و موضوعات مختلفی که در دل خود دارد، اما هنوز به اندازه حداقلی هم از آن بهرهبرداری هنری و فرهنگی نشده است. این ادعا آنجا ثابت میشود که تابستان سال 1394 زمانی که پیکر پاک 175 شهید غواص به کشور بازگشت و ولولهای در دل مردم مومن ایران به راه انداخت، دست سینمای ما خالی بود و صدا و سیما فیلمی با این موضوع برای پخش نداشت! اگرچه دیرهنگام، اما بالاخره پس از ماهها، کارگردان جوانی به نام پوریا آذربایجانی ادای دینی کرده و فیلم «اروند» را با موضوع شهدای غواص عملیات کربلای 4 در تاریخ سینمای ایران به ثبت رسانده است.
اروند را در حد خودش باید ستود. ستودن آن به دو دلیل است. یکی اینکه اولین فیلم با موضوع شهدای غواص است و میتواند باب فیلمسازی در این موضوع و با سوژههای بدیعتر را نوید دهد. دوم اینکه کارگردان جوان و کمتر شناخته شدهی سینمای ایران توانسته اثر قابل قبولی از خود به جای بگذارد و دومین ساخته سینمایی خود را با کیفیت نسبتاً خوب و اثرگذاری عرضه کند.
اروند در عین حالی که داستان آرامی دارد، اما کشش و هیجان خوبی هم دارد. مخاطب قرار نیست با یک فیلم جنگی مواجه شود و یا عملیات کربلای 4 برایش به تصویر کشیده شود. بلکه حکایت عاشقی را روایت میکند که 30 سال از دوستانش دور مانده و حالا هوایی میشود تا به منطقه عملیات برگردد و دوستانش را پیدا کند. دوستانی که به زعم او، مرواریدهای اروند هستند.
یونس جانباز اعصاب و روان است و در اواخر فیلم میبینیم که چگونه بر اثر شلیکهای زیر آب دچار موج انفجار میشود و از خیل همرزمانش جا میماند. او که در آسایشگاه جانبازان اعصاب و روان نگهداری میشود، اصرار دارد همراه با گروه تفحص به منطقه جنگی عملیات کربلای 4 برود و مرتضی و حسین را پیدا کند. شیدایی یونس در سفرش به ام الرصاص به خوبی نشان داده میشود و مدام به خاطراتش از دوستانش فلشبک میزند.
اروند اگرچه نمیخواهد مخاطب را به چالش فکری و ایجاد دغدغه و خودخوری بیندازد که مثلاً «بعد از شهدا ما چه کردهایم»، اما در دو سکانس، آن هم به صورت کلیشهای و سر راست دیروز شهدا و امروز مردم را مقایسه میکند. یکی آنجا که یونس سوار ماشین است و با خانوادهاش به خانه بر میگردد و پشت چراغ قرمز و زیر بارش باران، دو جوان در ماشین کناری در حال سیگار کشیدن هستند و صدای موزیک ماشینشان بلند است. اینجا برای لحظهای به صورت ناخودآگاه مخاطب جوانان دیروز و امروز در ذهنش تداعی میشود. سکانس بعدی هم وقتی است که یونس و فرماندهاش، حاجی مصطفوی وارد خاک عراق شدهاند و در اتاقی در امالرصاص آماده خوابیدن میشوند. یونس از حاجی مصطفوی میپرسد:
_ اگه اون روز، عاقبت امروز رو میدیدی، حاضر بودی بجنگی؟ اصلاً الان چی؟ حاضری دوباره بجنگی؟
_ تو چی؟ حاضری بجنگی؟
_ حاجی من 70 درصدم. هنوز 30 درصدم باقی مونده...
به جز این دو سکانس، که این دو هم کلیشه هستند، کارگردان نمیخواهد تلنگر به بینندهاش بزند و فکر او را آزار بدهد.
آذربایجانی هر چقدر در خلق صحنهها موفق است، در بازی گرفتن از بازیگران توفیق چندانی نداشته است. بر خلاف نظراتی که درباره بازی خوب سعید آقاخانی اظهار شده، به نظرم انتخاب او برای این نقش خیلی هم مناسب نبوده است. هر چند آقاخانی تمام تلاشش را کرده است، اما در انتقال حس واقعی به بیننده ضعیف است.
در عوض، خلق صحنهها بسیار خوب در آمده است. هم صحنههای زیر آب و هم فلشبکهایی که یونس به گذشته میزند و دوستانش را به یاد میآورد. صحنه طلایی فیلم هم که بستن دستها و زنده به گور کردن غواصان است، اثرگذار شده است. هرچند ظاهراً بنای کارگردان این نبوده که محور فیلمش این صحنه باشد. در واقع باید گفت که این فیلم برای پرداختن توصیفی به چنین صحنه تراژیک و تاریخی، کوچک است. لذا کارگردان خیلی گذرا این صحنه را گرفته و نخواسته وارد عمق ماجرا شود. اما همین قدر هم اثرگذار شده و روضهی فاش برای بیننده میخواند...
اما نمایشِ دو مورد در فیلم بدون توجیه به نظر میرسد و معلوم نیست چرا بر آنها تاکید شده است. یکی وارد کردن بی مورد و بی نتیجه دوست دختر داشتن رزمنده جوان و بعد تکرار آن درباره سربازی که در منطقه پست میدهد و اتفاقاً همنام همان رزمنده جوان است. و دیگری سیگار کشیدن چند تن از شخصیتها. پسر اتیسمی یونس سیگار میکشد و مادرش از یونس میخواهد در این باره با او صحبت کند. حاجی مصطفوی در جنگ و لحظاتی قبل از عملیات سیگار میکشد و همچنان بعد از 30 سال سیگاری است. بدتر از این دو، سیگار کشیدن ستار، پسر شهید ایاز است که نه به چهرهاش میآید و نه به شخصیتش! و معلوم نیست چه اصراری به تکرار سیگار کشیدنها در فیلم بوده است.
اروند اگرچه شاهکار نیست، اما یک فیلم اثرگذار و دیدنی است. در سینمای فعلی ایران، تماشای اروند و امثال اروند غنیمتی برای جریان انقلابی است که البته نیازمند حمایت است.