خاکریزهای کاغذی

کتابخوانی‌های من...

خاکریزهای کاغذی

کتابخوانی‌های من...

خاکریزهای کاغذی
دیروز توپ بود و تانک و سنگر و خاکریزهای خاکی و...

امروز قلم است و کتاب و نشریه و سایت و خاکریزهای کاغذی و...

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان و داستان» ثبت شده است

جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۱ ق.ظ

ریشه در اعماق

داستان بلند «ریشه در اعماق» کاری است از ابراهیم حسن بیگی که اوایل دهه هفتاد چاپ و منتشر شده است.

این داستان در زمره داستان‌های دفاع مقدس جای می‌گیرد.

خلاصه داستان: ریشه در اعماق حکایت جوان بلوچی است به نام شفی محمد یا شاپوک که در بمپور سیستان و بلوچستان زندگی می کند. پدرش فیض محمد، انسان زحمت کشی است که دو فرزند دارد. شفی و دختری به نام عایشه که افلیج است و پا ندارد. مادر خانواده نیز زنی فرتوت و نحیفی است که قسمت زندگی شان را سختی و بدبیاری می‌داند.

شفی محمد یا شاپوک که سنی مذهب است در کتابخانه مسجد آل محمد کتابداری می‌کند و از طریق آشنایی با شریق و نطقی علاقمند به حضور در جبهه می‌شود. خانواده شفی به دلیل موقعیت و فرهنگ و آداب خاص منطقه، مخالف حضور وی در جبهه و حتی رفت و آمد با انقلابی‌ها هستند. به خصوص عموی او خان محمد که قاچاقچی و جزو اشرار منطقه است.

به هر صورت شفی محمد،که گفته است یاسر صدایش بزنند، بدون اجازه پدر و مادرش به جبهه می‌رود. آنجا از طریق یکی از فرماندهان با دختری به نام "بماه" که پدرش شهید شده ازدواج می‌کند و پس از ۲ ماه با وجود مخالفت‌های جدی بماه، تکلیف خود را حضور در جبهه می‌بیند و راهی جنگ می‌شود. در یکی از عملیات‌ها موجی شده و در عملیات دیگری هنگام خنثی کردن مین گوجه‌ای، مین منفجر شده و دستانش قطع می‌شود.

قبل از این جانبازی، بماه که حامله شده است، به بیماری سرطان خون مبتلا شده و پس از به دنیا آوردن پسری که نامش را خیرمحمد یا خیروک می گذارند، از دنیا می‌رود.

حال شفی مانده و دستان قطع شده و موجی که هر چند وقت یک‌بار او را از پا می اندازد و خاندانی که مدام او را به خاطر جبهه رفتن سرزنش می‌کند.

نقد و نظر

داستان ریشه در اعماق یکی از معدود داستان‌هایی است که با نگاه مقدس و مثبت به دفاع مقدس و رزمندگان آن نگریسته است. در این داستان نه رزمنده سرزنش می‌شود و نه دفاع مقدس نشان خشونت و بی‌رحمی تلقی می‌گردد.

نویسنده با انتخاب اقلیم خاصی مانند یکی از شهرهای حاشیه ای سیستان و بلوچستان که آنچنان در جریان اتفاقات و اخبار کشور نبوده و حتی نگاه درست و مثبتی هم از انقلاب اسلامی و جنگ ندارند، توانسته میل به حضور یک جوان در جنگ را از سر تکلیف و وظیفه شناسی نشان دهد. در حالی که در آن منطقه و در بین طایفه شفی محمد، حضور در جنگ یک عمل خلاف عرف و کمک به "گجرها" یا همان فارس ها است. این طایفه حتی پس از رفتن شفی محمد به جبهه او را از خون خود نمی دانند و به نوعی طردش می کنند.

اما شفی محمد به این مسائل توجهی نکرده و وظیفه اش را بر خاندان و قوم خویش ترجیح می دهد. او حتی پس از ازدواج با بماه، با وجود اینکه وابستگی شدید عاطفی بین شان ایجاد شده و بماه از او خواهش می کند از رفتن به جبهه صرف نظر کند، بر عاطفه اش فائق آمده و به جبهه می رود.

شفی محمد با قطع کامل دو دستش و موجی شدن، وضعیت بسیار بدی دارد اما معضل اصلی او مشکلات جسمانی نیست. معضل او حضور در بین خانواده و خاندانی است که این وضعیت، یعنی جانبازی را درک نکرده و نه تنها به سرزنش او مشغول اند، بلکه معلولیت و موجی بودن او را ناشی از یک پدیده خرافه محلی به نام "زار و باد" می دانند نه جانبازی در جنگ. حتی پدر شفی علی رغم فقر و تنگدستی با قرض و ربا خرج هنگفتی کرده تا شیخ جرگال، زار را از تن پسرش خارج کند که البته کاری از دست شیخ جرگال هم بر نمی آید!

حضور عایشه، خواهر معلول شفی نیز در داستان قابل تامل است. عایشه دو پا ندارد و شفی دو دست. عایشه می خواهد پایی داشته باشد تا به برادرش کمک کند و شفی دوست دارد دستی داشت تا موهای خواهرش را شانه کند و او را کمک کند. اما افسوس که پاهای خواهر را طبیعت گرفته و دست های برادر را تحمیل یک جنگ!

شخصیتی که در داستان وجود دارد و بخش زیادی از داستان از زبان شفی برایش روایت می شود، خیروک، پسر شفی و بماه است. او که وجود دارد اما حضوری در داستان ندارد، پس از تولد به عمو و زن عموی بماه که ساکن مشهد هستند، سپرده شده تا بزرگش کنند. گویی خیروک تنها امید شفی برای زنده ماندن است. او مشتاقانه در انتظار دیدن تنها پسرش است تا برایش تعریف کند آنچه که بر او گذشته است، اما این دیدار تا پایان داستان اتفاق نمی افتد و وقتی شفی به مشهد و درب خانه خیروک می رسد، پیرزن خانه می گوید که برای تشییع ۱۴ شهید به حرم رفته است و داستان تمام می شود.

روایت داستان غیرخطی است و فلش بک های زیادی دارد که از زبان شفی بازگویی می شود. این فلش بک ها در برخی جاها عالی است. اما در برخی جاها یکباره و آنی اتفاق می افتد که خواننده را گیج می کند.

ویژگی دیگر داستان حسن بیگی، نثر احساسی است که مخاطب را همراه با شفی می کند. همچنین استفاده از زمنیه عشقی شفی و بماه توانسته داستان را از یکنواختی درآورده و بر احساسی تر شدن متن بیفزاید.

گفتنی است داستان ریشه در اعماق که تاکنون بارها توسط ناشران مختلف چاپ شده است، برنده جوایز مختلفی از جمله جایزه کتاب برتر ۲۰ سال داستان نویسی در دفاع مقدس شده است.

۰ نظر ۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۰:۴۱
احسان عابدی
دوشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۰، ۰۳:۴۶ ق.ظ

تالار پذیرایی پایتخت

خـاکـریـزهـای کـاغـذی - تالار پذیرایی پایتخت

تالار پذیرایی پایتخت
تالار پذیرایی پایتخت رمانی است اجتماعی از محمدعلی گودینی که قطع جیبی آن به تازگی توسط انتشارات سوره مهر در 445 صفحه منتشر شده است.


رمان گودینی در جشنواره داستان انقلاب به عنوان رمانی با موضوع انقلاب قابل تقدیر شناخته شد. گرچه موضوع اصلی آن انقلاب اسلامی نیست. همچنین در جایزه جلال آل احمد از آن تقدیر شده است.
داستان مربوط به اصلاحات ارضی شاه و درآوردن زمین های کشاورزی از دست مالکان و تقسیم آن بین رعیت هاست. رعیت های بیچاره که شیرینی طرح در ابتدای مالک شدن زیر زبانشان رفته، پس از مدتی با همدیگر کنار نیامده و کار به درگیری می کشد. بعد از مدتی هم یکی یکی به فکر فروش زمین ها افتاده و به قول گودینی، بن کن کرده و به پایتخت مملکت کوچ می کنند تا بلکه مثل ناصرخان سرنجله، برای خودشان کسی شده و همسایه دولت و نخست وزیر شوند!
پس از مهاجرت رعیت های روستا به پایتخت مملکت و زندگی فلاکت بار و گاه همراه با خفت و خواری، خودشان متوجه اشتباه شده اما راه برگشتی هم ندارند.
در گوشه گوشه رمان، هرجا لازم بوده، نویسنده نقبی هم به اوضاع انقلاب و تحرکات امام خمینی (ره) و مواضعش زده است.
هدف نویسنده شرحی بر مصایب اصلاحات ارضی در دوره محمدرضاشاه پهلوی و پیامدهای آن است که به ویژه روی کوچ روستاییان کشاورز به پایتخت و سایر شهرها می پردازد.
اصلاحات یا همان تقسیم اراضی که به توصیه مستقیم آمریکا در اوایل دهه 1340 در ایران تصویب شده و شاه مصرانه پیگیر اجرایی شدن آن بود، به دلیل ابعاد غیر شرعی مورد مخالفت شدید علما از جمله حضرت آیت الله بروجردی، مرجع تقلید شیعیان، واقع شد. این طرح در کنار برخی ویژگی های مثبت، پیامد های اجتماعی و اقتصادی ناخوشایندی برای کشور داشت. در واقع نیت اصلی امریکا از اجرای این طرح، جلوگیری از رشد نظام کمونیستی – سوسیالیستی بود که موجب از هم پاشیدگی نظام یکپارچه کشت و ظهور طبقه کشاورزان خرده پا - و غالباًَ بدون امکانات- گردید.
محمدعلی گودینی متولد 1335 و روستازاده است و طبیعتاً خود شاهد رویدادها و حواشی اجرای این طرح بوده است. شاید به نوعی می توان رمان او را توصیف آنچه در دوران نوجوانی و جوانی دیده است، نامید. بخصوص اینکه رمان به روایت اول شخص می باشد.
دقت نویسنده در انتخاب نام رمان قابل تحسین است. از این رو که خواننده هنوز به نیمه رمان نرسیده معنای مجازی تالار پذیرایی پایتخت را می فهمد، اما به آخر رمان (صفحه 400 قطع جیبی) که می رسد منظور حقیقی نویسنده فاش می شود که تالار پذیرایی عروسی است به نام « پایتخت » که قرار  است افتتاحیه آن با عروسی برات علی برگزار شود!!
درواقع اتفاقاتی که در شب عروسی برات علی در تالار پذیرایی پایتخت رخ می دهد و نقل قول پایانی غلام علی در صفحه آخر که می گوید: « عجب پایتختی! عجب تالار پذیرایی پایتختی! ... کاش هرگز به پایتخت مملکت نیامده بودیم. » لب لباب نویسنده از شرح آن همه مصایب کوچ روستاییان به پایتخت مملکت است.
سبکی گودینی برای نگارش رمان، رئالیسم است و این برای رمانی که قصد دارد فضا و سبک زندگی در یک «دهات» را به وضوح برای مخاطبش جا بیندازد، بهترین سبک است. توصیفات دقیق نویسنده از صحنه ها و جزئیات اتفاقات، بیانگر تسلط گودینی بر سبک رئالیسم است. گرچه در بسیاری از موارد توصیفات بی جا و بی موردی هم هست که فقط رمان را طولانی تر می کند. مثلاً چندین و چند مورد فقط باد یا نسیمی توصیف می شود که نرمه خاکی را به همراه دارد! یا در اوایل رمان، توصیف طویله مرغ ها و حرکات مرغ و خروس ها که جز زیاده روی چیزی نیست!
البته گودینی در توصیفاتش هنری قابل تحسین به خرج داده و آن، وصف صحنه ها و تغییر آنها در میان نقل قول هاست. این ویژگی را در این نقل قول از «آقامشی» می بینید: « شاه مراد، خیال نکن من دائی زاده عشقل هستم – کدخدا نگاه بقیه کرد و زل زدبه دهان آقامشی- کاری نکن عشقل را با همین حال و روزش بندازم پشت خر بور و ... »
از دیگر ویژگی های سبک رئالیسم که نسبتاً مشکل هم هست، عدم ورود به حوزه تخیلات و افکار شخصیت هاست که گودینی انصافاً به خوبی از عهده اش برآمده است. بجز چندمورد که درباره خودش است، هیچ کجا از افکار و تخیلات سایر شخصیت ها کلمه ای ننوشته است.
از پی نویس صفحه اول پیداست که نویسنده بنا دارد واژه های دشوار و ناآشنای متن را برای خواننده معنا کند. اما نتوانسته از عهده این کار به خوبی برآید. مثلاً واژه هایی همه فهم مانند «بی بی» یا «تاوان» معنی شده اما واژه هایی چون «غیه»، «فوطه» و چند کلمه ناآشنای دیگر را بدون معنا گذاشته است.
گودینی اشتباه فاحشی هم در نقل قول هایش دارد که به سختی قابل گذشت است! به این نقل قول دقت کنید: « آدم تا خودش توی پایتخت مملکت نباشد از ئی چیا سردرنمی آورد. » ترکیب نازیبایی از زبان رسمی و محاوره! یا باید بگوید « از این چیزها... » یا بگوید « تا آدم ... نباشه از ئی چیا سردر نمیاره ». تمام نقل قول های روستاییان به همین شکل آورده شده است.
تعدد اسامی و شخصیت ها هم از ویژگی های تالار پذیرایی پایتخت است که البته چون خواننده را خیلی سردرگم نمی کند، از ارزش زبانی و ادبی رمان نکاسته است. البته در انتخاب اسامی کمی افراط در دهاتی نشان دادن شخصیت ها به چشم می آید. نام هایی مانند تاج ماه، نیم تاج، تاج دولت، اروج، شیرکوه قوزو، شیرولی، شوق علی و ... کمی تو ذوق می زند!
« تالارپذیرایی پایتخت » رمانی است خواندنی که به جرات می توان گفت در مواردی وضعیت فرهنگ در دوره پهلوی دوم را به تصویر کشیده است. وضعیت سینما ها، کافه ها، جشن 2500 ساله، مدل زندگی و ...
خواندنش را توصیه می کنم.

۱ نظر ۲۴ بهمن ۹۰ ، ۰۳:۴۶
احسان عابدی